loading...
حافظ بلاگ
آرمین محمدبیگی بازدید : 346 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

محمد فرخی یزدی، شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت . در سال 1267  در یزد دیده به جهتن گشود. وی سردبیر نشریات زیادی از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در شب25  مهر ماه 1318 در زندان قصر کشته شد. مدفن او نامعلوم است.

فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد.

فرخی شاعری را از کودکی آغاز نمود. فرخی خود معتقد بود که طبع شعرش از مطالعه اشعار سعدی بخصوص رباعی زیر به شعر میل کرده‌است.

در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی(برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند) شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزد چنین گفت:

خود تو می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس 
کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و فریدون شوی

به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. ولی وزیر کشور به‌کلی منکر وقوع چنین واقعه‌ای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغم‌الدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار

فرخی درباره دوخته شدن لبانش سروده‌است:
شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام 
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری، فرخی به تهران کوچ نمود و در آن‌جا مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخست وزیر وثوق‌الدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت نمود و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان بازهم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید.

فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود.

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار نمود.

وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.

فرخی در زندان قصر و ظاهرا در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، بوسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد. اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالا در گورستان مسگرآباد بطور ناشناس دفن شده‌است.

برگرفته از: حسین مکی ـ مقدمه دیوان فرخی یزدی
            ویکی پدیا

حملات حکیمانه

آرمین محمدبیگی بازدید : 467 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)
گلچین اشعار فرخی یزدی

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم 
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا 
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
 آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع 
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد 
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر 
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود 
آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم فرخی یزدی

 

 

هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست
شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند
شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست
آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باش
کاین گلبن نو خاسته بی خار و خسی نیست
دهقان دهد از زحمت ما یک نفس اما
آنروز کخ دیگر ز حیاتش نفسی نیست
با بودن مجلس بود آزادی ما محو
چون مرغ که پابسته ولی در قفسی نیست
گر موجد گندم بود از چیست که زارع
از نان جوین سیر به قدر عدسی نیست
هر سر به هوای سر و سامانی ما را
در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست
تازند و برند اهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
در راه طلب فرخی ار خسته نگردید
دانست که تا منزل مقصود بسی نیست فرخی یزدی

 

هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
كارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
پرواز به مرغان چمن خوش كه درین دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود
روزیكه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم كه خبرها همه از بی خبری بود
بی تابش مهر رُخت ای ماه دل افروز
یاقوت صفت ، قسمت ما خون جگری بود
دردا ، كه پرستاری بیمار غم عشق
شبها همه در عهده ی آه سحری بود فرخی یزدی 

 

آنچه را با کارگر سرمایه داری می کند
با کبوتر پنجه ی باز شکاری می کند
می برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند فرخی یزدی 

 

گرچه مجنونم و صحرای جنون جای منست
لیک دیوانه تر از من،دل شیدای منست
آخر از راه دل و دیده سرآرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو درپای منست
رخت بربست ز دل شادی و ،هنگام وداع
با غمت گفت که:یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم،امروز
برجفا کاری تو شاهد فردای منست
سرتسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای منست
دل تماشایی تو،دیده  تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای منست
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله بادیه پیمای منست فرخی یزدی

 

گلرنگ شد در و دشت ، از اشكباري ما
چون غير خون نبارد ، ابر بهاري ما
با صد هزار ديده ، چشم چمن نديده
در گلستان گيتي ، مرغي به خواري ما
بي خانمان و مسكين ، بد بخت و زار و غمگين
خوب اعتبار دارد ، بي اعتباري ما
اين پرده ها اگر شد ، چون سينه پاره داني
دل پرده پرده خون است ، از پرده داري ما
يكدسته منفعت جو ، با مشتي اهرمن خو
با هم قرار دادند ، بر بي قراري ما
گوش سخن شنو نيست ، روي زمين و گر نه
تا آسمان رسيده است ، گلبانگ زاري ما
بي مهر روي آن مه ، شب تا سحر نشد كم
اختر شماري دل ، شب زنده داري ما
بس در مقام جانان ، چون بنده جان فشانديم
در عشق شد مسلم ، پروردگاري ما
ازفر فقر داديم ، فرمان به باد و آتش
اسباب آبرو شد ، اين خاكساري ما
در اين ديار باري ، اي كاش بود ياري
كز روي غمگساري ، آيد به ياري ما فرخی یزدی 

 

باغی كه در آن آب هوا روشن نيست
هرگز گل يكرنگ در آن گلشن نيست
هر دوست كه راستگوی و يكرو نبود
در عالم دوستی كم از دشمن نيست  فرخی یزدی 

 

هرمملكتی در اين جهان آباد است
آباديش از پرتو عدل و داد است
كمتر شود از حادثه ويران و خراب
هر مملكتی كه بيشتر آزاد است  فرخی یزدی

 

زندگانی گر مرا عمری هرسان كرد و رفت
مشكل ما را بمردن خوب آسان كرد و رفت
جغد غم هم در دل ناشاد ما ساكن نشد
آمد و اين بوم را يكباره ويران كرد و رفت
جانشين جم نشد اهريمن از جادوگری
چند روزی تكيه بر تخت سليمان كرد و رفت
پيش مردم آشكارا چون مرا ديوانه ساخت
روی خود را آن پری از ديده پنهان كرد و رفت
وانكرد از كار دل چون ع‍‍‍قده باد مشكبوی
گردشی در چين آن زلف پريشان كرد و رفت
پيش از اينها در مسلمانی خدائی داشتم
بت پرستم آن نگار نامسلمان كرد و رفت
با رميدنهای وحشی آمد آن رعنا غزال
فرخی را با غزل سازی غزلخوان كرد و رفت فرخی یزدی 

 جملات حکیمانه

آرمین محمدبیگی بازدید : 303 شنبه 03 اسفند 1392 نظرات (0)

  جهت دریافت فایل  جزوه ادبیات فارسی روی لینک مقابل کلیک کنید. فایل مذکورpdf است و باید برنامه های مربوط روی سیستم نصب باشد( و یا ...adobe Acrobat)

 

 تهیه کننده:آرمین محمدبیگی   موضاعات:بیوگرافی شاعران وقالب شعری وارایه و....

    

آرمین محمدبیگی بازدید : 297 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

 

دوستان امیدوارم از نرم افزار های ارائه شده کمال استفاده را ببرید .

این نرم افزار ها از سایت http://4downloads.ir به صورت یکجا در اختیار شما قرار داده می شود . با تشکر از عزیزانی که این مجموعه را آماده کرده اند .

پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید . برای دانلود بر روی اسم نرم افزار کلیک کنید .

 

نرم افزار جاوا گلستان سعدی

یک نرم افزار استثنائی که با استفاده از این نرم افزار گلستان سعدی را همیشه و همه جا در گوشی خود به همراه دارید

حجم : 126 کیلوبایت

پسورد  

به صورت حروف کوچک : www.4downloads.ir

 

مجموعه شعرهای سهراب سپهری

نرم افزار گردآوری شده از تمامی اشعار سهراب سپهری شاعری معروف با شعرهایی زیبا و دل نشین برای دوستداران شعر . این نرم افزار به صورت جاوا با حجمی کم قابل نصب بر روی کلیه گوشی های موبایل میباشد .

 

حجم : 164 کیلوبایت

www.4downloads.ir

 

 

دیوان شمس - تحت جاوا

 

 

حجم 1.56 مگابایــت

www.4downloads.ir

 

3 کتاب الکترونیکی اشعار سهراب سپهری

صدای پای آب - حجم سبز و مرگ رنگ

 

  حجم 283 کـیلوبایــت

www.4downloads.ir

 

شاهنامه فردوسی - تحت جاوا

 

 حجم 295 کیلوبایــت

پســـورد : www.4downloads.ir

 

 

برگرفته از سایت : http://4downloads.ir

آرمین محمدبیگی بازدید : 168 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

از شاعری نقل شده که گفته بود : من بحر طویلی می سازم که آخر نداشته باشد !

گفته بودند چگونه می شود ؟

شروع کرده بود به این بحر طویل :

این گربه پرید از لب این بام به آن بام و از آن بام به آن بام و از آن بام فرود آمد و بر پله از آن پله به این پله ، به آن پله از این پله ، از آن پله بیفتاد به دهلیز و ز دهلیز به صحن آمد و از صحن به ایوان و از ایوان به اطاق آمد و زین تاقچه به آن تاقچه پرید و همه را گشت و از این سوی به آن سوی ، به این گنجه و پستو ، به آن دبه و پستو ، همه را سر زد و آنگاه دوید آمد و مطبخ . به این گوشه و آن گوشه وآن گوشه وآن گوشه ، به این دیگ و به آن دیگچه ، به این دیس و به آن چمچه ، به این مجمعه و آن سفره و کاسه ، به آن بادیه و خمره و تابه همه را سر زد و بویید و نجویید ز چیزی که ورا درد خور آید ، نه از پیه و نه از گوشت و نه از مغز و نه از پوست نه از دل ، جگر و قلوه ، نه شُش ، روده و دنبه ، نه ماستی نه پنیری ، نه نانی نه فطیری ، نه از دوغ و نه از شیر ، نه از کره و سر شیر ، نه از کشک ونه روغن ، بقدر سر سوزن ، پس آنگاه بشد باز به دهلیز و ز دهلیز به آن پله ، از آن پله به آن پله ، به آن پله از این پله بشد بام ، از آن بام به آن بام …الخ .

آرمین محمدبیگی بازدید : 149 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!

الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

الهی، «یا مَن یَعفو عن الکثیر و یُعطی الکثیرَ بالقَلیل»، از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!

الهی، سالیانی می‌پنداشتم که ما حافظ دین توایم، «استغفرک اللهمّ». در این لیلة الرغائب 1390 فهمیدم که دین تو حافظ ماست، «أحمدک اللهمّ»!

الهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.

الهی، ما همه بیچاره‌ایم و تنها تو چاره‌ای، و ما همه هیچ کاره‌ایم و تنها تو کاره‌ای.

الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعمتَ فَزِدْ»!

الهی، شأن این کلمة کوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علیُّ یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟

الهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!

الهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم.

الهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.

الهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خسته‌ام؛ راه بسیار می‌روم و مسافتی نمی‌پیمایم. و ای من اگر دستم نگیری و رهایی‌ام ندهی!

الهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛ «یا باسط» بسطم ده، و «یا قابض» قبضم کن!

الهی، دست با ادب دراز است و پای بی‌ادب؛ «یا باسطَ الیَدَیْنِ بالرَحمة، خُذ بِیَدی»!

الهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده‌اند و م از ترک دنیا زده‌اند، تا دنیا بدیشان روی آورد، جز وی همه را پشت پا زده‌اند. این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبی علی دینک!»

الهی، ناتوانم و در راهم و گردنه‌های سخت در پیش است و رهزن‌های بسیار در کمین و بار گران بر دوش. «یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم،صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین!»[1]

 

متن کامل کتاب

آرمین محمدبیگی بازدید : 169 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

 چند گویی که چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام به بار آید

روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید

این چنین بیهوده ای نیز مگو با من
که مرا از سخن بیهوده عار آید

شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید

هر که را شست ستمگر فلک آرایش
باغ آراسته او را به چه کار آید ؟

سوی من خواب و خیال است جمال او
گر به چشم تو همی نقش و نگار آید
 " ناصرخسرو "

تبریک عید نوروز, شعر بهار

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند

بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
 " منوچهری "

تبریک عید نوروز, شعر بهار

 صدای پای بهار

برف و یخ آب شد
چشمه ‏ها شد روان

شد زمین رنگ‏رنگ
خنده زد آسمان

باز دنیای ما
شاد و پیروز شد

آمد ، آمد بهار
عید نوروز شد

پر شد از بوی گل
کوچه ‏ها ، خانه ‏ها

باز آغاز شد
رقص پروانه‏ ها

باز هم پهن شد
سفره هفت سین

سبز شد ، سرخ شد
هر کجای زمین

تبریک عید نوروز, شعر بهار

 عید نوروز

عید نوروز می ‏رسد از راه
شادی از روی خانه می‏بارد

پدرم با چه دقتی دارد
بوته ‏های بنفشه می‏کارد

مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته ، شیشه را شسته
نیست در خانه ، ذره‏ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر
خسته ، اما برای شادی ما

می‏نشیند لباس می‏دوزد
تا بپوشیم روز عید آن را
 " سپیده رحیمی "


آرمین محمدبیگی بازدید : 177 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)

 

شعر 22 بهمن,اشعار 22 بهمن, شعر 22بهمن

 

 

شعر 22 بهمن

سالگرد انقلاب

 

سالگرد انقلاب آمد پدید

انقلابی چون سپیده پرنوید

فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق

فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق

انقلابی چون سحر ظلمت شکن

تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن

فجر نورافشانی قرآن و دین

فجر قدرت‏یابی مستضعفین

انقلابی چون شفق سرشارِ خون

گوهر آزادگی را آزمون

فجر عزت، فجر رشد کارها

فجر دیگرگونی معیارها

انقلابی پیشرو مانند برق

در شکوهش عقل عالم مانده غرق

فجر جمهوری اسلامی کزان

صدهزاران روزِ روشن شد عیان

فجر برچیدن بساط زور و زر

شام استبداد آوردن به سر

انقلابی پر زشیران بیشه‏اش

نعره الله اکبر ریشه‏اش

سوره «والفجر» گر خوانی عمیق

راز این ده شب از او یابی دقیق

 

آرمین محمدبیگی بازدید : 170 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان ؟

 همه آرزویم اما

 چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان ؟

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

 برسان سلام ما را

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

آرمین محمدبیگی بازدید : 166 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

 

 

شعر دهه فجر دهه فجر اشعار دهه فجر

 

 

شعر دهه فجر

 

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

.....با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است .........

دهه فجرمبارک

آرمین محمدبیگی بازدید : 225 سه شنبه 15 بهمن 1392 نظرات (0)

گنجور رومیزی نرم‌افزاری رایگان و آزاد است که به کمک آن می‌توانید اشعار (بیش از) ۶۳ شاعر پارسی‌گو را مرور کنید. جستجو و برجسته‌سازی، نشانه‌گذاری، شماره‌گذاری ابیات، نمایش شعر تصادفی (فال)، کپی متن و چاپ از دیگر امکانات این نرم‌افزار است. پایگاه داده‌های این اشعار مبتنی بر پایگاه داده‌های اشعار سایت گنجور است و امکاناتی جهت مشاهدۀ اشعار متناظر و حاشیه‌های آنها در سایت گنجور نیز در این نرم‌افزار گنجانده شده است.

این نرم‌افزار تحت ویندوز اجرا می‌شود و برای اجرای آن لازم است سکوی مایکروسافت دات نت ویرایش ۴ بر روی سیستم نصب باشد.

نصاب گنجور رومیزی ویرایش ۲.۷۲ را از اینجا دریافت کنید (حدود ۲۶ مگابایت، با کلیک بر روی لینک دریافت به صفحهٔ دیگری هدایت می‌شوید، تا آغاز دریافت چند لحظه باید صبر کنید).جهت دانلود ادامه مطلب...

گنجور رومیزی

 

درباره ما
Profile Pic
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید گنج حکیم امیدوارم حضرت حافظ به این وبلاگ نظری کنه برای شادی روح حافظ فاتحه بفرستید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما سایت حافظ بلاگ را درچه سطحی می بینید؟
    پیوندهای روزانه
    اخبار جدید
    فال آنلاین (فال حافظ)
    آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 49
  • باردید دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 306
  • بازدید ماه : 244
  • بازدید سال : 6,341
  • بازدید کلی : 47,053
  • کدهای اختصاصی
    روز نما
    حمایت ازما
    شعرآنلاین


    آیامی دانید؟!